@~@~@~@~@~@
سلام بچه ها میخوام یکی از سوتی های دوست مامانم و تعریف کنم
آقا ما یه روز مهمون داشتیم بعد آخر شب دوست مامانم به مامانم گفت مهمونات رفتن چی براشون درست کردی ؟؟ مامان منم گفت آره ناهار براشون مرغ درست کردم شبم شامی اسنپم براشون گرفتم رفتن بعد این دوست مامانم برگشت گفت طرز تهیه اسنپ چیه ؟؟؟😂😂😂😂
هیچی دیگه تمام این مکالماتم توی گروه انجام شده بود
و یه نفرم بر میگرده میگه من بلدم
ابتدا نت رو روشن میکنیم
بعد میرسم برنامه اسنپ
کمی شعله را زیاد میکنیم
میزنیم اونجا که هستیم
بعد میزنیم اونجا که میریم
منتظر میشیم ماشین دم بکشه
بعد که راننده اومد میخوریمش
نوش جان
😂😂😂😂😂
@~@~@~@~@~@
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
شاید روزی برایت تعریف کنم من پشت پنجرهی خاموش اتاقت چه گریه ها که نکردم
شاید یک روز برایت بگویم چگونه در صبح های سردش زیر پنجرهی اتاقت راه رفتم و خیره به پردهای شدم که شاید دستانت ناخودآگاه کنارشان بزند
از روزهایی که گریهام را قدم زدم
و نیمه های شب تا سپیدهی صبح به پنجرهی بسته و خاموش اتاقت پناه آوردم
شاید یک روز زمانش برسد و بگویم تا کجای شهر تعقیبت کردم ،تا کجای شهر نگاهت کردم
شاید بگویم برای بیشتر دیدنت از شدت پلک نزدن چشم هایم سوخت
شاید یک روز برایت بنویسم و پست کنم که از تو فقط چندین عکس تار برایم مانده
که درونشان راه میروی
میخندی
اخم میکنی ... شاید یکروز اعتراف کردم
که
من آمدم
تو نبودی و
من عاشق پنجرهی اتاقت شدم
ستایش قاسمی